به قلم جناب «یک دارابکلایی» : با سلام. البته شما اکثر موارد را ( اینجا ) به خوبی بیان نمودید. بنده هم نکاتی به نوشتههای شما اضافه مینمایم. در مورد ریشه «تُ» فکر میکنم همان که بیان کردید «تاب» و یا «تب» باشد؛ به همان شیوه که آب را اُ، خواب را خُ و شب را شو میگوییم. در باره معنی آن هم بجز تاب که در آخر بیان نمودید، بقیه به بیماری اشاره دارد. به این معنی که از بیماری شخصی تب کند و یا دچار سوزش شود. «مه دل تُ کانده» در معنی ظاهری یعنی اینکه دچار سوزش معده هستم و یا در معنی مجاز و استعاره یعنی دلم از درد روحی بدرد آمده. در مورد «تِ رِ تُ بیته» یا «تِ دل رِ تُ خاسنه» یعنی اینکه مگر مریض شدی و یا خودت را به مریضی زدی که نمیخواهی کار مورد نظر را انجام دهی؟!!
اما من فکر میکنم «تُ» به معنی « عرق » نیز باشد. اگر به این دو مثال توجه کنید شاید به این نتیجه برسید. وقتی بچهای مادرش را اذیت میکند و مدام میگوید چه بخورم، گاهی مادر از فرط عصبانیت میگوید «مِ تن تُ رِ بخور» و همینطور در مورد محصولی که نم دارد و در کیسه محصور باشد و بر اثر حرارت عرق کند میگویند «تُ بموئه». مثلاً وقتی که توتم را در چارچو میریختند و به تلواربن میآوردند میگفتند که آن را باز کنند تا «تُ» نیاید.
دامنه: سلام جناب «یک دارابکلایی» . با تمام متن شما موافقم و با خواندنش لذت بردم. در آن نوشتهام «تُه» به معنی تب را اشاره کرده بودم. فقط «تُه» به معنیِ «عرَقکردن» را فکر نکرده بودم و شما با مثالهای ملموسی که زدهاید، این واژه را بیشتر شکافتید. درود دارم به این اشتیاق و دانایی.